گلدسته ات كهكشانى است كه سياهى شهر را تكذيب مى كند پيرامون تو همه چيز بوى ملكوت مى دهد: كاشى هاى ايوانت و اين سؤال هميشه كه چگونه مى توان آسمانها را در مربعى كوچك خلاصه كرد. و پنجره فولاد التماسهاى گره خورده و بغضهايى كه پيش پاى تو باز مى شوند...