چرت و پرت های یه مدل بالاتر - آبدارچی پارسی بلاگ

زیرآب زنی مدیر

ساقیا آمدن عید مبارک بادا

دوستان همیشه دوست
سلام

امیدوارم همگی سال خوبی را همراه با شور و شوق به زندگی شروع کرده باشید.

از اینکه نتونستم به کامنت های شما جواب بدم شرمنده ام. این مدیر پارسی بلاگ که برای ما وقت نمی گزاره. شبانه روز از ما بیگاری می کشه و همیشه هم می گه کم کاری می کنید. من نمی دونم خر اجاره کرده یا برنامه نویس........ بابا برنامه نویس اجاره کردی نه خر. (خرها که برنامه نویسی بلد نیستند).

شبها تا ساعت 2 و 3 برنامه می نویسیم و صبح ها هم که کله سحر خودش میاد و آماده باش می زنه و همه رو بیدار می کنه. اگه هم اونجا نباشیم پشت سر هم موبایل هامون رو میگیره. پدرمان درآمد از بیخوابی. دیگه هر وقت خودش شب بمونه شام می گیریم. بقیه شبها ما باید کوفت زهر مار بخوریم(دور از جان). تازه ساعتی 200 تومان برای برنامه نویسی پول می ده و می گه زیادتون هم هست.

دیگه اینکه پیشاپیش روزی را که خدا سرمنشا تمام خوبیهایش قرار داد و ساخت برای آنکه همه او را بشناسند روز مولود آخرین پیام رسان حق، بزرگ پیام رسانها، محمد امین، فرستاده خدا، رحمت خدا، شفیع روز آخر، صاحب کوثر،

حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)

و امام جعفر صادق علیه السلام را به سلاله پاکش و به شما دوستان عزیز تبریک عرض می کنم.

سیدمحمدحسین فخری ::: یکشنبه 84/2/4::: ساعت 9:30 صبح

نظرات دیگران: نظر

موضوعات یادداشت: آبدارچی

سفرنامه سوریه

السلاام علیک یا اباعبدالله الحسین (ع)

دوستان گرامی سلام

من از سوریه بازگشتم و همه شما عزیزان را دعا کردم.

سفرنامه سوریه:

صبح 27/12/83 به راه افتادیم و فردا صبح یعنی 28/12/83 به مرز بازرگان شهر ماکو رسیدیم. به علت شلوغی زیاد مرز تا شب ساعت 9 صف بویدم و ساعت 10 به ترکیه وارد شدیم. نماز صبح را کنار دریاچه وان در ترکیه خواندیم و به طرف شهر سان یولفا جایی که حضرت ابراهیم را در آتش انداختند رفتیم. نزدیک ظهر به آنجا رسیدیم و یک حوض پر از ماهی که در آنجا آتش برای حضرت ابراهیم مهیا کرده بودند را دیدیم و به طرف شهر قاضی عنتب حرکت کردیم.

در شهر قاضی عنتب که شهری نزدیک مرز سوریه بود حدود 3 ساعت توقف داشتیم و بعد به طرف مرز سوریه حرکت کردیم.

شب تا صبح نیز پشت مرز سوریه صف بودیم و صبح به طرف دمشق حرکت کردیم.

نزدیک ظهر روز 31/12/83 به شهر دمشق و به نزدیکی حرم حضرت زینب (س) به ما خانه دادند و در آنجا ساکن شدیم.

نیم ساعت قبل از سال تحویل غسل زیارت کردیم و به طرف حرم حضرت زینب (س) حرکت کردیم. حدود 5 دقیقه پیاده راه بود. جای شما همه خالی. سال تحویل بسیاری از ایرانیان کنار قبر حضرت زینب (س) بودیم که سال تحویل شد. زیارتی کردیم و به خاطر خستگی زیاد به هتل رفتیم و استراحت کردیم.

فردا صبح اول وقت ما را به حرو حضرت رقیه (س) بردند. بسیار شلوغ بود. و 6 روز در دمشق بودیم و ما را به جاهای زیادی بردند. مثل قبر پسر حضرت آدم و مسجد اموی و مقام راس الحسین (ع) و بازار حمیدیه و ......

جای شما خالی ظهر 7/1/84 به طرف ایران حرکت کردیم و ظهر 9/1/84 به ایران و شهر خودمان رسیدیم.

جای همه شما خالی بود من به نیابت از همه شما دعا کردم.